بسياری از آنچه می خواهم بگويم گفته شده مهم است که به ياد بياوريم چه کسی سينه سپر کرد و گفت .فردا که از شر اين جمع ناپاک و نابخرد خلاص شويم به وجود کسانی چون اینان نیاز خواهیم داشت. بله من هم میدانم محسن سازگارا همان کسی است که سپاه را پايه گذاری کرد. تند نرويم خيلی ها اشتباه کردند و تنها تعداد اندکی به اشتباه خود اعتراف کردند .و با شجاعت در برابر اين گرگها ی بيشرم و اين روباه های پست ايستادند که به قول مولوی ای دریده پوستین یوسفان گرگ برخیزی از این خواب گران
«PDّّF»این بار قسمت اول اين سخنرانی را از روی فايل
تايپ میکنم که کار بسيار وقت گيری است ولی فکر ميکنم ارزشش را دارد چون در اين قالب امکان پخش شدنش بيشتر است.
باهم بخش اول اين نوشته را از محسن سازگارا می خوانيم.
اين مقاله چند روز قبل از زندانی شدن دکتر سازگارا برای مجله مهرگان فرستاده شد.
دو سال پيش در همين روزها در سخنرانی در دانشگاه صنعتی اميرکبيرتحت عنوان پايان تحقير ملی نشان دادم که در اين مملکت در هر لباس و منصب و شکل و شمايل و هر سن و سال و هر موقعيتی که باشيد صبح تا شام تحقير می شويد زن بود ن خود گناه است و زن ها خود دچار تحقير مضاعف نيز هستند برای جوانان تنها جوانی و شادابی جرم است و نوعی ديگر از تحقير را تحمل می کنند فقرا با فقر و ثروتمتدان با ثروتشان تحقير می شوند دانشمندان با توهين به علم و دانششان و مردم عادی کوچه و بازاربا زورگويی روزمره عمال حکومت تحقير می شوند. در آن سخنرانی ليست بلتدبالايی شامل نزديک به چهل نوع تحقير را ارايه دادم و ريشه اين تحقير ملی را به استبداد مربوط دانستم.از جزوه چرا با استبداد مخالفيم مرحوم مهندس بازرگان که بخشی از مدافعات او در دادگاه حکومت شاه است کمک گرفتم و سعی کردم نشان دهم که در نظام استبدادی خواست اراده و و سخن يک فرد عين قانون تلقی می شود و مردم نيز ناچار از تبعيت هستند . حکومت استبدادی هم به تبع فرد مستبد نظامی خودسر و زورگو می شود که به هيچ قانونی پايبند نيست (حتی قانون هايی که خودشان ميگذارند هم به راحتی شکسته می شود از اين روست که نظامهای استبدادی فاسد و ناکارآمد نيز هستند-يادداشت پيمانه)و قانون را هم ملعبه دست خود می خواهد که از اين نطفه انواع تحقيرها متولد می شود. پايان تحقير ملی را هم به پايان استبداد و تولد دموکراسی و حاکميت قانون و جايگزينی نظامی دموکراتيک مبتنی بر آزادی فردی و محترم دانستن فرد و حقوق او بخصوص مالکيت و آزادی رقابت اقتصادی احاله کردم . اما اعتراف می کنم که در طول دو سال گذشته بارها و بارها گريبان خود را بر سر اين سخنرانی گرفته ام . زيرا يک سوال اساسی در ذهن من مطرح شده که با اين تيوری پايان تحقير ملی سعی کرده ام به آن پاسخ دهم اما تا همين يک ماه پيش پاسخ قانع کننده ای برای آن نداشتم . سوال من اين بود که نفرت عجيبی که در جامعه ما بخصوص نسل جوان نسبت به حکومت و حکومتگران وجود دارد از کجا ناشی می شود ؟ کيفيت عجيبی در جامعه ما هست بخصوص در ميان جوانان. مسيله فقط ناراحتی از يک حکومت بی تفاوتی يامخالفت با آن نيست. نوعی نفرت در ميان آحاد جامعه نسبت به حکومت موج می زند.
شهروندان اين کشوربا تعبير اينا يعنی اين ها از حاکمين ياد می کنند و اگر احساس کنند که کسی از جنس «اينا» است در کوچه و خيابان اتوبوس و تاکسی فروشگاه و رستوران مدرسه و دانشگاه از او فاصله می گيرند که اين فاصله گیری مبين حچم عظيمی از نفرت است که بسيار هم خطرناک است. من در توجيه اين مسيله سعی کردم از ﺗﺌوری تحقير ملی خود مبتی بر استبداد کمک بگيرم اما پاسخ هايم خودم را هم قانع نمی کرد. يعنی اولا اين حچم نفرت تناسبی با فرآيند تحقيرآميز حکومت استبدادی ندارد و ثانيا کاستی اين ﺗﺌوری را می توان در مقايسه با حکومت شاه و ساير حکومت های استبدادی اين مملکت مشاهده کرد اگر عملکرد شاهان فبلی ايران در پرده ابهام تاريخ قرار دارد حکومت محمد رضاشاه را نسل من به خوبی به ياد دارد. اين درست است که محمد رضاشاه هم مستبد بود ﺗﺌوری حکومت استبدادی او هم چه فرمان يزدان چه فرمان شاه بود او هم هر روز آيه جديدی نازل ميکرد و خودش را سقف خواست و آگاهی مردم می دانست به همين دليل هم مردم در حکومت او هم تحقير می شدند و در نتيجه از او متنفر بودند که حاصل اين تنفر هم انقلاب و سرنگونی نظام بود اما واقع بينانه بايد کفت حچم نفرت از حکومت کنونی به تنهايی بسيار بيش از آن دوره است. بنابراين ﺗﺌوری
حکومت استبدادی و تحقیر ملی پاسخ گو نيست.