در ايران امروز دو جبهه بیشتر وجود ندارد. جبهه آزادی و جبهه استبداد

گفتگو با محسن سازگارا – فصلنامه تلاش چهارشنبه 8 فروردین 1386 – March 28, 2007

به نظر من ما در کشور دو جبهه بیشتر نداریم ، جبهه آزادی و جبهه استبداد. این دو جبهه را باید بدرستی بشناسیم و ….. در واقع یک مداد پاک کن برداریم و سایر خطوط را پاک کنیم و کمرنگ کنیم و تنها و تنها یک خط را پررنگ کنیم و آنهم خط بین آزادی و استبداداست.

تلاش ـ مهلت داده شده در قطعنامه 1737 به پایان رسید و مواضع جمهوری اسلامی کماکان حکایت از این دارد که سیاست قبلی خود را که منجر به تصویب اين قطعنامه و قطعنامه های پيشين شد، ادامه می دهد. ظاهرا کشورهای عضو شورای امنیت هم بعد از خاتمه این مهلت مواضع یکسانی در باره چگونگی ادامه کار ندارند. همه اینها موجب می شود در باره گامهای بعدی در برابر ایران شایعات گوناگونی وجود داشته باشد. نظر شما در این رابطه چیست و شما اوضاع را چگونه ارزیابی می کنید؟
سازگارا ـ هم اکنون در سطح بین المللی دو خطر ایران را تهدید می کند:
یک، خطری که ناشی از قطعنامه جدید علیه ایران یعنی قطعنامه1737 است . این قطعنامه جدید بیش از آنکه به فعالیت های هسته ای ایران برگردد به محدود کردن فعالیت های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برمی گردد و علیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. این مسیر چیزی را که پیش روی کشور و ملت ایران قرار داده تحریم است. تحریم در ابعاد مختلف که دامن اقتصاد را هم خواهد گرفت. ولی بحث از حمله نظامی نیست برای اینکه سر فصلی هم که در شورای امنیت برابر منشور سازمان ملل ذیل آن، قطعنامه صادر شده داستان جنگ در آن مطرح نیست. این را از این جهت عر ض می کنم که بیانیه هایی که اخیرا منتشر شده چه در ایران و چه در خارج کشور این اشتباه حقوقی را دارند و دقت کافی نکرده اند به این که، اساسا مسیری که در شورای امنیت سازمان ملل اقدام علیه ایران در حال انجام است، مسیری نیست که بخواهد به جنگ منجر شود. جایی که مسیر قطعنامه ها پیش می روند جایی است که در آن تحریم قرار دارد.
اگر قطعنامه دوم را با دقت نگاه کنیم باید اعتراف کنیم که قطعنامه زیرکانه و بسیار دقیق می باشد. شاید سه محور را بتوان در آن تفکیک کرد.
محور اول ـ مسئله تحریم صادرات اسلحه ازایران است. چرا که ایران در سالیان اخیر به مقدار زیادی در صنایع نظامی سرمایه گذاری و اگر هم دستش رسیده به جهان سوم یا گروه های طرفدار ایران اسلحه صادر کرده است. این قطعنامه جدید به جد و با قاطعیت جلوی صدور اسلحه را می گیرد و ضمنا ورود پاره ای سلاح ها راهم به ایران ممنوع می کند. در واقع از افزایش توان نظامی ایران از اینکه به سلاح های جدید وپیشرفته مسلح شود جلوگیری می کند.
محور دوم ـ دراین قطعنامه محوری است که می تواند برای ایران بسیار محدود کننده و پر تنگنا بشود و آن این است که از تمام کشورهای بزرگ دنیا و تمام بانکهای جهان می خواهد که هیچ اعتبار جدیدی به ایران ندهند، مگر در موارد انسان دوستانه. این از آن نکاتی است که آمریکائی ها با قدرتی که در حوزه بانکداری دنیا دارند قبل از اینکه آنرا به شورای امنیت برسانند خودشان راساً اقدام کرده بودند و بسیاری از بانکهای دنیا از جمله بانکهای ژاپنی از امریکایی ها پیروی کرده بودند و جلوی اعتبارات بانکی به ایران را گرفتند. یک قلم ژاپنی ها ده میلیارد دلار اعتباری را که برای پروژه های استخراجی نفت ایران تخصیص داده بودند ، کان لم یکن اعلام کردند و جلوی آنرا گرفتند. و همان طوریکه هم وزیر نفت ایران گفت و هم آقای ترکان مدیر عامل پترو پارس اعلام کرد تا همین جا هم، یعنی فقط در اثر فشار آمریکائی ها پروژه های استخراج نفت ایران با تنگنای اعتباری مهمی مواجه شده است. چون اکثریت قراردادهایی که بسته می شود بصورت بای بک است، يعنی کمپانی های بزرگ نفتی برای استخراج نفت ایران با اعتبارات بانکهای دنیا می آیند و چند میلیارد دلار سرمایه گذاری می کنند و بعدا از محل درآمدهای آن چاه نفت، آنرا بازپرداخت می کنند. اگر جلوی اعتبارات بخصوص از طریق شورای امنیت سازمان ملل بسته شود، تمام پروژه های مهم توسعه نفتی زیر سئوال خواهد رفت و با توجه به مشکل تکنولوژیکی که ایران در تزریق گاز به چاه های نفت دارد، یاافت فشار درچاه های موجود و کاهش تولید مواجه خواهیم شد. پاره ای از کارشناسان معتقدند که اگر پروژه جدیدی به ظرفیت موجود اضافه نشود ما در یک فاصله سه ساله حتی توان صدور ۲.۵ میلیون بشکه نفت ،یعنی سهمیه اوپک را هم نخواهیم داشت. اگر از اعتبارات ایران بطور جدی جلوگیری شود، حتی خریدهای وعده دار ایران هم ممکن است با مشکل مواجه شوند و اگر بانکهای دنیا بخواهند سخت بگیرند بطور جدی کشور در تنگنای اقتصادی قرار خواهد گرفت.
و اما محور سوم ـ که دراین قطعنامه وجود دارد و نکته بسیار مهمی است این است که با دقت اسامی ۱۵نفر از فرماندهان سپاه یا مسئولین شرکتهای سپاه و البته چند نفری هم از دست اندرکاران پروژه های هسته ای ایران لیست شده اند. جالب است که شما در این لیست اسامی افرادی مثل مرتضی رضایی را می بینید که ظاهرا جلوی پرده نیست و اخیرا قائم مقام فرمانده کل سپاه شده ولی در چند ساله گذشته در راس اطلاعات سپاه و همچنین حفاظت اطلاعات سپاه قرار داشته و در واقع در بیت رهبری در راس شورایی قرار داشته که سازمان امنیت موازی را می گردانده اند و عامل سرکوب های چند ساله گذشته بوده اند. یا اسم آقای محمد باقر ذوالقدر را می بینید که ظاهرا ایشان در سپاه نیست و معاون سیاسی وزارت کشور است. ولی اگر دقت کنید؛ این اسامی در واقع همان باند سپاهی سرکوبگر دور آقای خامنه ای هستند و شاید همه اعمالی که در چند سال گذشته اتفاق افتاده بخصوص در جریان سرکوب جنبش اصلاحات و بعد از آن دست پخت همین باند بوده است. باضافه چند نفر دیگری مثل آقای پور محمدی که الان وزیر کشور است و چند نفری که در کابینه آقای احمدی نژاد هم هستند. در واقع آن تاریکخانه ایی که آن پشت، دور آقای خامنه ای و در حزب ایشان بوده و در واقع مملکت را به اینجا رسانده است. در این پیش نویس قطعنامه جدید رختشان بر آفتاب افکنده شده و رو آمده و به قول دوستی که می گفت به اين ترتيب از طریق قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل آهسته آهسته آن اسامی روی پنجاه و دو ورق خواهد آمد که زمانی در عراق اتفاق افتاد.
بهرحال نکته سوم یک زاویه دیگر هم دارد؛ اسم 13 شرکت در این پیش نویس قطعنامه آمده البته غیر از بانک سپه که از قبل مشمول تحریمهای آمریکا بوده و حال به این ترتیب می رود که جزء تحریم شورای امنیت بشود. بسیاری از آنها شرکتهای مهمات و اسلحه سازی هستند و به نظر من بسیار با دقت انتخاب شده اند. چون چند تایی از اینها تجهیزاتی تولید می کنند که بکار دفاع نا متقارن می آیند یعنی تاکتیکی که احتمالا اگر حرکت نظامی صورت گيرد، ایران روی آن برنامه ریزی کرده تا در مقابل آمریکا بایستد. اما بهر صورت در این قطعنامه که جهت آن در واقع جلو گیری از تولید سلاح هسته ای در ایران و سلاح موشکی و توسعه فعالیت نظامی ایران و همانطوری که عرض کردم محدودیت برای سپاه و بخش هایی معینی از آن که در سرکوب مردم هستند می باشد. در این قطعنامه جایی برای حمله نظامی نیست.
اما تهدید دوم که کشور با آن روبرو است یعنی جنگ و حمله نظامی که همه را به حق نگران کرده است .به نظر من کسی نیست که با حمله نظامی و جنگ موافق باشد، اگر کسانی دور هم جمع شوند و بگویند ما نگران حمله نظامی هستیم یک کمی مصداق از کرامات شیخ ما چه عجب مشت خود باز کرد و گفت یک وجب است.
خیلی ها معتقدند؛ وقتی که قرار است به دو ناوگان آمریکا ناو سوم هم اضافه شود، این یعنی جنگ و خطر جنگ را دامن می زند. یا استقرار دفاع موشکی در شرق اروپا یا استقرار موشکهای پتریوت در جنوب خلیج فارس برای حفاظت ازکشورهای خلیج فارس یا افزایش ذخیره سوخت در ایالات متحده در چند ماه گذشته و رفتن قشون آمریکابه منطقه و… همه اینها علایم ناخوشایندی است که خطر جنگ را نشان می دهد. ولی همه اینها حول مسئله عراق بوجود آمده است. در صحنه عراق آمریکائی ها اعلام کرده اند در فاز اول با افزایش نیروهایشان در عراق و در فاز دوم با واگذاری خلع سلاح همه گروه های مسلح در عراق اعم از شیعه و سنی و از جمله سپاه مهدی که به ایران وابستگی دارد، آمریکایی ها می خواهند این زمینه را فراهم کنند که امور عراق را به دولت آقای مالکی واگذار کنند و بعد البته نیروهایشان را طی چند مرحله کاهش دهند و بعد برسند به 40 هزار یا 50 هزار نیرو که ظاهرا در عراق خواهند ماند. از قرار می گویند بیش از 14 پایگاه نظامی در عراق ساخته شده و آنها را توسعه خواهند داد و در درازمدت هم نیروهای آمریکایی در این پایگاه ها مستقر خواهند شد. در حال حاضر 150 هزار نیروی مسلح عراق تجهیز شده اند که عهده دار خلع سلاح گروههای مسلح در عراق هستند. این صحنه است که در واقع تهدید آمریکا را برای ایران جدی کرده و فشار به ایران آورده که دستش را از عراق کوتاه کند. به نظر من تا اینجا ایران با بردن مقتدا صدر و نزدیک بیست نفر از فرماندهان سپاه مهدی به ایران نشان داده که نمی خواهد بهانه ای بدست آمریکایی ها بدهد. در واقع کوتاه آمده و جا زده است. کما اینکه یکی دو اقدام تحریک آمیز آمریکایی ها مثل حمله به مقر ایران در اربیل ـ که ایران مدعی است کنسولگری ایران بوده ولی دولت عراق هم می گوید که خیر کنسولگری نبوده ـ و دستگیری چند نفر از اعضای سپاه در آنجا و همین طور دستگیری معاون سفیر ایران در عراق و بعد هم فرمان برای شکار نزدیک به صد نفر از اعضای نیروی قدس که بطور غیر قانونی در عراق هستند از طرف رئیس جمهور آمریکا و همه اینها اقداماتی هستند که اگر ایران کوتاه نمی آمد بهانه کافی بود برای آمریکا که با ایران درگیر شود. تا اینجا به نظر می رسد ایران کوتاه آمده است و در عراق کاری نکرده که بهانه بوجود آید.
جبهه دوم این عملیات نظامی به نظر من در کل منطقه خاورمیانه است. یعنی سیاست تهاجمی ایران در خاورمیانه حمایت از حزب الله در لبنان با دادن سلاح و پول و تجهیزات و روشن کردن آتش جنگ در تابستان سال گذشته بین حزب الله لبنان و اسرائیل، کمک به نیروهای تندرو فلسطینی مثل حماس و استقبال ازحملات نظامی این قبیل سازمانها در برابر اسرائیل و دفاع از سازمان های تندور و مسلح در منطقه، همه اینها زمینه هایی هستند که ایران را در خاورمیانه اضافه بر مسئله عراق رو در روی آمریکا قرار می دهد.
با توجه به اینکه آمریکا اهداف سیاسی و اقتصادی بزرگی را در منطقه، هم در حوزه کشورهای عربی و خلیج فارس و هم در مصر و لبنان و شمال آفریقا و هم در مسئله اسرائیل و فلسطین داشته و دارد و دنبال هم می کند، طبیعی است که اگر کشوری مثل ایران بخواهد بااین قدرت کلنجار برود و اعلام کند که هرکس که بچه شلوغ منطقه است می تواند با آمریکا یا اسرائیل درگیر شود و بعد هم زیر چتر من! طبیعی است که این موضوع از آن طرف بی پاسخ نمی ماند و زمینه رویارویی را فراهم می کند. اقدامات ماجراجویانه در منطقه توسط ایران و مشخصا توسط شخص آقای خامنه ای و نیروی قدس سپاه، عاملی است که به هرصورت خطر جنگ را بالا می برد. اگر جائی احساس خطر باید بشود به نظر من اینجاست و نه از مسیر قطعنامه های شورای امنیت. راستش وقتی مسئله به اینجا می رسد هر کس که دلواپس و نگران جنگ باشد باید که دوطرف دعوا به آرامش بخواند. یعنی هم از آمریکایی ها خواهان این باشد که کاری انجام ندهند که به جنگ منجر بشود و هم از ایران باید بخواهد که در منطقه دست از ماجراجوئی برداشته و اساسا از تشکیل یک نیرویی مثل قدس و توزیع سلاح در منطقه و یا دهها کار دیگر که به آن متهم است، دست بردارد. چرا که اینها اقداماتی است که با منافع ملی ما سازگاری ندارد و این را هم باید خواست که متوقف بشود. بنابراین هر نوع بیانیه و اطلاعیه ا ی باید معطوف به رهبران جمهوری اسلامی و معطوف به شخص آقای خامنه ای باشد که سکان این کارها به دست اوست و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بخصوص نیروی قدس سپاه و اقدامات ماجراجویانه ای که این گروه خاص به همراه رهبر جمهوری اسلامی در منطقه دارند دنبال می کنند.
بنا بر اين به نظر من اگر ایران دست از این ماجراجوئی ها در منطقه برندارد خطر جنگ می تواند جدی شود. این صف آرائی نظامی که مشاهده می شود خیلی بزرگ است. به همین دلیل من هم مثل هر ایرانی دیگر می خواهم نگرانی خودم را از جنگ اعلام بکنم. به نظر من اگر ایران چاره جویی درست دیپلماتیک نکند و از این سیاستهای غلط در منطقه دست برندارد، احتمال اینکه درگیری نظامی پيش آيد، حتمی است. البته نه جنگی به سبک عراق در سال 2003 بلکه به سبک عراق در سال 1991 . با توان رزمی که آمریکائی ها در منطقه بسیج کرده اند می توانند در فاصله کوتاهی ـ بنا به نظر صاحب نظران نظامی در یک فاصله ده تا پانزده روزه ـ تمام توان دفاعی ایران و بخش بزرگی از توان نظامی ایران را نابود کنند و شاید نزدیک به صد میلیارد دلار به ایران خسارت بزنند و کاری کنند که در فاصله ده تا پانزده روز بخش بزرگی از سرمایه ملی امان از بین برود و کشور به یک کشور مریض و علیل تبدیل شده و بتدریج تحلیل برود و به روزی بنشیند که دیگر نتواند در منطقه اینگونه شلوغ بازی درآورد وشاخ و شانه بکشد. این آن نوع خطری است که به نظرم بیش از همه چیز الان ایران را تهدید می کند.

Continue reading “در ايران امروز دو جبهه بیشتر وجود ندارد. جبهه آزادی و جبهه استبداد”

رشد فساد مالی بازتاب اجتناب ناپذیر انحصار قدرت بر سیاست و اقتصاد

گفتگو با محسن سازگارا – فصلنامه تلاش شماره 28

تلاش ـ حکومت اسلامی بر پایه شعار حمایت از«مستضعفان» تأسیس شد. آقای خمینی خود و دولتمردان این نظام را خدمتگذار مستضعفین قلمداد می‌نمود. اما این امر در عمل به دلیل وجود روندهای اقتصادی نامطلوب و عوارض آن واقعیت نیافت. به عنوان نمونه اقتصاد جمهوری اسلامی از بدو تأسیس تورمی بوده است، طبیعی است که تاوان این تورم را در درجه نخست طبقات و اقشار پائین جامعه پرداخته‌اند. آیا چنین نتیجه‌ای حاصل عدم اطلاع یا بی توجهی مسئولین به قوانین اقتصادی بوده است یا این که شعار خدمت به مستضعفین بی‌پایه؟
سازگارا ـ من فکر می‌کنم مسئولین جمهوری اسلامی مثل مسئولین تمام کشورها این را می‌فهمند که برای حفظ خودشان هم که شده بهتر است اقتصادی شکوفا و پربار برای مردم به ارمغان بیاورند. بنابراین من می‌خواهم این تصور عامیانه که گاهی اوقات بین عموم مردم رایج است که اینهایی که حکومت را می‌گیرند از اول دنبال پرکردن جیبشان بوده‌اند را کنار بگذارم. برای اینکه قدرت خودش بقدر کافی شیرین هست که شما اگر در مصدر قدرت باشید، نخستین اولویت‌اتان حفظ آن باشد، نه اینکه بجای آن به دنبال ثروت بگردید. هر چند که ما در کشورمان گاهی سیاستمداران بی فرهنگ و نادانی هم داشته‌ایم که سعی کرده‌اند، از طریق قدرت ثروت‌اندوزی هم بکنند. اما صرف‌نظر از آن آدم‌های نادان اصل ماجرا این است که اگر اقتصاد جمهوری اسلامی شکست خورده، که به نظر من خورده است، باید برگردیم و علت را در سیاست‌هایی که اعمال کرده جستجو کنیم و ببینیم کجای این سیاست‌ها غلط بوده و کجای آنها اشکال داشته که باعث شکست اقتصادی شده است. به نظر من سیاست‌های نادرست اقتصادی که پیامد آنها شکست در این عرصه بوده است، بطور خلاصه و به عنوان رئوس مطالب عبارت بودند از:
1 ـ اقتصاد دولت‌سالار و سوسیالیستی مزاج که همراه با انقلاب متولد شد. یعنی عدالت اجتماعی و اقتصادی در جریان انقلاب و نزد تئوریسین‌های انقلاب بعنوان یکسانی در شانس‌ها و فرصت‌ها تعریف نشد. بلکه به شکل یک عدالت توزیعی تعریف شد. یک چنین تعریفی از عدالت بلافاصله منجر به یک اقتصاد دولت‌سالار و سوسیالیستی مزاج می‌شود. به همین دلیل هم انقلاب با یک موج ملی کردن‌ها و مصادره و تصرف، مانند ملی کردن بانک‌ها، بیمه‌ها و صنایع بزرگ، شروع شد. در واقع با این شعار و در قالب این فکر که پولدارها اصلا بیخود پولدار شده‌اند و باید ثروت آنها را گرفت و به فقرا داد، همان عدالت توزیعی بود که عینیت یافت. این ماجرا در ده‌ها کشور دیگر هم حداقل در قرن بیستم امتحان شده و همه جا اقتصاد را از بالندگی و شکوفایی انداخته و نوعی رکود اقتصادی بوجود آورده است.
2 ـ مشکل دوم اینکه؛ انقلاب با یک مشکل اقتصادی متولد شد. و آن هم دستگاه بورکراسی عریض و طویل دولت بود که میراث حکومت شاه بود. در دوره شاه هم بیش از 68 درصد اقتصاد در دست دولت بود. و هنگامی که شما اقتصاد دولتی را تشدید کردید، این ماجرا باعث می‌شود دستگاه بورکراسی هم عریض و طویل‌تر و دولت بزرگ‌تر و ناکارآمدتر گردد. با انقلاب، دولت بورکراتیک و پر عرض و طول نه فقط کوچک و کارآمد نشد، بلکه بزرگتر و ناکارآمد و غیرتخصصی‌تر هم شد. این آن ریشه اصلی است که در کشور ما از همان اول انقلاب منجر به کسر بودجه شد و خلق کسر بودجه پی در پی منجر به استقراض دولت از بانک مرکزی گردید. استقراض‌های دائمی منجر به افزایش نقدینگی شد و نتیجتاً تورم را بدنبال خود آورد. اگر چه سیاست‌های اقتصادی دولت‌های بعد از انقلاب در مقاطع مختلف اساسا سیاست‌های رکودی بوده که سعی کرده‌اند چرخ اقتصاد را برای مقابله با تورم کندتر به گردش بیاورند و به این ترتیب تورم را مهار کنند، اما این سیاست‌های رکودی هیچگاه کارگر نیافتادند و تورم با ضرائب مختلف بالا رفته است. البته در مقاطعی هم افزایش تورم ما شدیدتر بوده مثل زمان جنگ به دلیل کسر بودجه‌های بزرگتر و یا همین آخرین موج افزایش تورم در زمان آقای احمدی‌نژاد. ایشان گویا اصلا چشمش را بسته و با پنج حرکت عجیب و غریب اقتصادی یعنی پائین آوردن نرخ بهره، افزایش اعتبارات بانکی، کسر بودجه‌های پی درپی، اقزایش دستمزدها و رکود بازارهای مالی و سرمایه‌ای به تورم در کشور دامن زده است. ایشان با این اقدامات یکباره تورم را به شکل انفجاری بالا برده بدون اینکه موفق شده باشد، مملکت را از چنگ رکود نجات بدهد. بهر صورت موضوع دوم در اقتصاد ما در چند ساله گذشته، مسئله عدم توجه به حل مشکل یک دولت بورکراتیک و بزرگ و کسر بودجه خلق‌کن بوده است.
3 ـ نکته سوم که در سیاست‌های اقتصادی ما از همان روز اول انقلاب خود را نشان داد و فرق عمده‌اش با زمان شاه بود، سیاست درهای بسته بود. انقلاب از آنجایی که مدعی مقابله با همه تمدن غرب و با همه دنیای جدید بود، به راهی رفت که بیشتر یک راه اقتصادی پشت درهای بسته و خودکفا و متکی به خود است. تعریف غلطی که از استقلال در اذهان انقلابیون ما و در اذهان همه سیاستمداران ما بود، و متاسفانه هنوز هم هست، همان تعبیر غلط از سیاست موازنه منفی مصدق بود که بعنوان یک میراث در ذهن سیاستمداران ما باقی مانده و منجر به سیاست نه شرقی نه غربی در سیاست خارجی ایران گردید و ترجمان آن در اقتصاد این شد که ما بهتر است از الف تا ی هر چیزی را در داخل کشور خودمان بسازیم. صرفنظر از اینکه صرفه اقتصادی واقعی داشته باشد یا خیر. استقلال از نظر ما چنین تعریف و تعبیری داشت. این خودکفایی، هم در تولیدات کشاورزی ـ بخصوص در مورد محصولاتی مثل گندم ـ با اصرار تمام وجود داشت و هم در صنعت و حوزه‌های مختلف آن. این فکر نیز چنین توجیه می‌شد که اگر روزی تنگه هرمز و درهای مملکت به رویمان بسته شد، ما بتوانیم خودمان را بچرخانیم.
درست در بدترین شرایط تاریخی، یعنی در دو دهه آخر قرن بیستم که دنیا با رشد تکنولوژی‌های جدید بخصوص انفورماتیک، با شتاب به سمت جهانی شدن می‌رفت،. این تعبیر قرن نوزدهمی از اقتصاد براذهان مدیران اقتصادی ما حاکم بود. مثلا یک قلم به بازار سرمایه در دنیا نگاه کنید که چگونه بازار سرمایه جهانی شده، و به بانکداری جهانی، اعتبارات جهانی، بیمه‌ها نگاه کنید، به حوزه کارخانجات نگاه کنید که اساسا برمبنای صرفه چه گونه کالاها چرخش جهانی پیدا کرده‌اند؛ هم در تولید آنها، هم توزیع و هم رقابت کمپانی‌ها. و این عصر جدیدی است که باید گفت؛ در ستون فقرات آن کمپانی‌های فراملیتی قرار دارند. خلاصه این عصر جدید این است که این کمپانی‌ها باید بتوانند در سراسر دنیا آزادانه تولید و توزیع و آزادانه با هم رقابت کنند. در دوره‌ای که در دنیا این اتفاق در حال رخ دادن بود و تمام نقشه و سیاست و اتحادیه‌های جهانی را هم به تبع این تغییر اقتصادی به دنبال خود می‌کشید، ما درست در یک چنین مقطعی انقلابی کردیم که شعار اصلی آن خودکفایی و بستن درها به روی خود بود. انقلاب دنبال سیاست درهای بسته رفت و نتیجه آن بریدن از دنیا و منزوی شدن در عالم اقتصاد توام با منزوی شدن در عالم سیاست بود. در حال حاضر ایران یکی از منزوی‌ترین کشورهای دنیا در هر دو عرصه اقتصاد و سیاست است.

Continue reading “رشد فساد مالی بازتاب اجتناب ناپذیر انحصار قدرت بر سیاست و اقتصاد”